May 29, 2009

«در ستایش ادبیاتِ کسی که سرزمینش اینجا نیست»

افغانستان سرزمین غریبی است. انگار تاریخ در این سرزمین پیش نمی رود و آینده ای وجود ندارد. همه چیز با گذشته تعیین می شود و قرار نیست تغییری اتفاق بیافتد. جاده ها قدیمی ، خانه ها بدون آب و برق و زندگی مردم در قرن بیست ویکم با اجدادشان در سده های قبل هیچ تفاوتی ندارند. خیلی فرق دارند با مردم کالیفرنیا و سیلیکون ولی که در مرز های تحول زندگی ، زندگی می کنند. نویسنده ی افغانی هست که من خیلی دوستش دارم ، خیلی زیاد: محمد آصف سلطان زاده... در مجموعه داستان هاش ، داستان های ویرانگر زیاد هست، اکیداً توصیه میکنم ، واقعا به کاتارسیس می انجامد:
«در گریز گم می شویم» شاهکاری ست، « نوروز فقط در کابل با صفاست» کار های خیلی خوب دارد تا یکی دو تا کار متوسط ، « اینک دانمارک» که واقعاً پر است از تصویر های ناب، « عسکر گریز » در این میان راستش به نظرم جالب نیست، و آخری « تویی که سرزمینت اینجا نیست» شاید بهترین کتابی بهار 87 بود.... سلطان زاده تصویرگر زندگی مردمی است که تاریخ ندارند و نهایتاً به شیوه اجداد روزگار قاجاری ما زندگی می کنند. باید بخوانید، رنج هایی مردمی را که همزبان اند با ما و خیلی دل در گرو ایران دارند. بعد ها در مورد سلطان زاده و داستان هاش بیشتر خواهم نوشت.

No comments: