March 06, 2010

عیار 14

عیار 14

 

کلاً در میان اهالی ادبیات و تئاتر فارسی ، علاقه ی عجیبی به چخوف وجود دارد. (این ، تحلیلی اجتماعی است و نیاز به بحث ندارد. ) اما کمتر کسی است که حوصله کند و بخواهد کار خودش را چخوفی کند. یا همه المان های «روح ِچخوفی ِهنر» مثل (توجه ناتورالیستی و خیلی دقیق به جزئیات که خیلی اوقات خسته کننده می شود اما در پایان می فهمیم که همه آن تکه های خسته کننده ضروری بودند ، ساختار روایی نه چندان منظم ، تاکید بر زندگی یک نفر و از بقیه چیزی نمیدانیم مگر به او مربوط باشند و اصلاً ضرورتی ندارد آنها را بشناسیم ، سرما ، ملال و دلزدگی زندگی روسی شهرستانی ، ترس های بیهوده ای که در همین آدم ها هست اما پوشانیده می شود و گزارش سریع و بی طرفانه اتفاقات مهمی که هر کدامشان می توانند یک نقطه اوج مفصل باشند و به جای آن ، توجه به آثار آن اتفاقات) ، را در کارش به کار ببرد. خب ، به گمانم پرویز شهبازی سعی کرده همه این جزئیات را روایت کند و تصاویر زیبا از زندگی شهرستانی ایرانی در بیاورد در ضمن رعایت همه المان چخوفی.

حالا ، اگر در خلوت و واقعاً این واقعاً را با تاکید بخوانید - «باغ آلبالو» یا «سه خواهر» یا «مرغ دریایی» یا «دایی وانیا» یا «ایوانف» چخوف را دوست داشته باشید ؛ این فیلم را هم -با همه ملال آوری زندگی شهرستانی ایرانی که برخلاف جذابیت زندگی ناآشنای روسی برای ما آشناست- دوست خواهید داشت. وگرنه که.................(خب احتمالاً آدم های کمی هستند که این شرایط را دارند و نتیجتاً احتمالاً هیچ کار چخوفی در ایران پرمخاطب نخواهد شد )

No comments: