تجربه 55
قبل از هر چیز به دور از انصاف است که
در نظر نگیریم گردآوری و نگارش بیش 250 هزار کلمه تولیدی (نه برداشت از اینترنت!؟)
و فصل بندی موضوعی در ادبیات و هنر و انتشار کاغذی آن کار سخت و بزرگی است و
مستوجب قدردانی . اما چند نکته را راجع به این شماره نمی توان در نظر نگرفت (و
بیان آنها موجب استخفاف محصول دست اندرکاران نشریه نیست). در برخی مصاحبه ها به نظر
می رسد مصاحبه کننده به سختی با مصاحبه
شونده آشناست یا لااقل اثر یا آثار مصاحبه شونده را نخوانده یا ندیده یا نشنیده
است( البته نه در چند مصاحبه مثل مصاحبه با داریوش شایگان ، عبدالله کوثری و علی
اکبر صادقی و میلاد درخشانی ومسعود فیاض زاده). زبان فارسی یادداشت ها یا مصاحبه
های ترجمه شده نیازمند ویرایش است. غیر از یادداشت های پرونده «بدون تاریخ، بدون امضاء» کتاب یا فیلم
یا اثر هنری دیگری نقد نمی شود. (برخی نوشته ها تبلیغی و یادداشت رفقای نویسنده و عمدتاً
معرفی اثر توسط شخص مولف یا مترجم است!). البته چند یادداشت می تواند برای
برخی اقناع کننده باشد برای خرید چند کتاب
یا مشاهده اثر ولی بیشتر یادداشت ها بعید است بتواند منجر به چنین نتیجه ای شود.
برخی یادداشت ها بنا بر دیدگاهی که نویسنده به موضوع داشته می تواند قابل توجه
باشد. مثل دو یادداشت دکتر عبدالرحمن نجل
رحیم ، یادداشت آبتین گلکار، پاسخ های
احمد زید آبادی در مصاحبه ای پر نقص، یادداشت احمد طالبی نژاد، معرفی کتاب
ارشامه تافته راجع به کتاب «موسیقی ایرانی در شعر سایه» و داستان کوتاه احمد
دهقان.
پی نوشت: درگذشت یا بیماری صعب العلاج آدمیانی
که مستقیماً یا با واسطه با آنها یا آثارشان آشنا هستیم (آشنایی به منزله خواندن دقیق آن آثار چنانکه مطلوب نویسنده باشد نیست)
غالبا موجی از همدردی و ناراحتی ایجاد می کند. قدرت این موج، رابطه مستقیم با
دوستان فعال نویسنده در رسانه ( یا لااقل کسانی که جرات می کنند در عرصه عمومی
صحبت کنند) دارد. در مورد داریوش شایگان – که بنا به ظاهر دوستانی
فرهیخته و یدی بخشنده داشته و دارد (برخی افراد از طریق وصیت، بخشایش خود را برای
اشخاصی معین تداوم می دهند و مرحوم فوق الذکر ممکن است چنین باشد) - این هیجانات در
بین گروهی از اهالی قلم به شکل انتشار نوشته، دست خط ، عکس یا خاطره تداوم پیدا
کرده که در غالب نظام های رایج اخلاقی شایسته قدردانی است. اما برخی انشاها ودلنوشته ها نه تنها بر قدر
متوفی نمی افزاید که موجباتی برای وهن رسم تعزیت و حتی انگیخته ای برای منتقدان است و این بنا بر قول رایج، مورد اجماع است.
انشای – مدرس دانش! گاه – در این شماره
تجربه از مصادیق بارز چنین وهنی است. انشا به شکل متون رایج نوگلان دبیرستانی با
اوصافی اغراق آمیز و محیرالعقول از شایگان با الهام از نام کتاب های او [یگانه
معمارهویت چهل تکه ایرانی! کاشف فروتن راز افسون زدگی ایرانیان و.....] شروع می
شود با معلق بازی مرسوم مدرسین مستخدم رسمی، ارجاعی به مارشال برمن و کتاب تجربه
مدرنیته داده می شود ( با عرض پوزش از مراد فرهادپور) ، با ادعایی مضحک « در
روزگار حاضر که آن را می توان روزگار سترونی خواند، فن ترجمه صدرنشین شده و ....
بماند که ترجمه بسیار نقش افرین تواند بود، مشروط بر آنکه متولی ای داشته باشد»!
و ارجاع به شفیعی کدکنی ( بدون ذکر منبع) ما را به خواندن «جستار... دربرگیرنده
درنگ نگارنده در سالهای اخیرهنگام خواندن سه گانه واپسین استاد» دعوت می کند به
این امید که « تا چه قبول استاد و معمار فرهنگ و اندیشه ایران و جهان افتد و که در
نظر ایشان در آید» !.
در درنگ اول الاستاذ الجامعه التربیت المعلم الایرانی
، بخشی از جهان بینی حکمی خود را راجع به «زیبایی شناسی و ضمیر و ذهن متفکران و
منتقدان جهان اسلام ! و بحران تمدن غربی !
و روح تمدن و حمله مغول و شعر حافظ و الهیات گوشتمند مسیحی ! و ارسطو و اگوستین و اکویناس و مینورسکی
و زرین کوب و نهضت ترجمه و ابن سینا و الکندی و اندیشه ورزان بزرگی
چون ابوبشر متی بن یونس قنایی و مثلث
بلاغت جهان اسلام جاحظ بصری، ابن حازم قرطبی ، جرجانی و جریان فربه تصوف با عرفان اسلامی و سهم بزرگ
ایرانیان و اجاق کور شده ایران بعد از سلاجقه» شرح می دهند و نهایتا ارجاعی به
نظریه انحطاط سیدجواد طباطبایی ! اما راجع
به کتاب شایگان چیزی فهمیده نمی شود. (شاید جمعا 5 جمله به شکل میان پرده در بیان الاستاذ
از شایگان نقل شده باشد). البته این را هم باید ذکر کرد که کتاب درجست و جوی
فضاهای گمشده (اطلاق عنوان کتاب صرفا از لحاظ فرم انتشار است) از چند دلنوشته و بیان احساسات و عواطف فیلسوف
متوفی در مورد نمایشگاهی که در آن حضور یافته (نمایشگاهی در مورد تاریخ جهان در
سال کشف امریکا )، یادداشتی اورینتالیستی
تحت عنوان چگونه می توان در حوزه فرهنگ غیرغربی به هنر اندیشید؟ دلنوشته هایی راجع
به معماری و پاریس و تهران و مصاحبه و یادداشت هایی راجع به دوستان هنرمند[مشهور]
ش تشکیل شده است. درنگ دوم الاستاذ الجامعه التربیت المعلم الایرانی بر کتاب پنج
اقلیم حضوراست. اما به نظر می رسد این کتاب بیشتر دیده شده . ابتدا روشن می شویم
که فهم بهتر فیلم هامون مهرجویی ، منوط به خواندن اسیا در برابر غرب شایگان بوده و
سپس از خشم الاستاذ نسبت به اینکه در روزگاری زندگی می کنیم که «مردم ظاهر بین شرق
..... نمایندگان و چهره های برتر سرزمین خویش را برخی پزشکان صاحب نام و حاذق و دانشمندان
برجسته علوم محض می دانند» ! (نه
دانشمندان و الاساتیذ علوم معقول و منقول ) و بعد متذکر اشتباه « شهید عباس میرزا
! و بعد وقوع انقلاب میجی ژاپنی ها می
شوند و شاهکار فرسفی سده بیستم جهان یعنی هستی و زمان هایدگر !!! و چاپ هفتم آن به
ژاپنی ! و سپس خاطره ای از شفیعی کدکنی درباره تدریس مثنوی از سیمای ایران ! و
خاطره ای از وزارت علوم و تحقیقات و فن آوری و رموز حکمی مستتر در آسانسور و بیان نگرش درزمانی ایرانیان» ! درنگ سوم الاستاذ الجامعه التربیت المعلم الایرانی
در باره کتاب جنون هشیاری شایگان است. به نظر می رسد تنها کتابی که خوانده شده این است. بنا به توصیف الاستاذ، این«کتاب ده فصلی»
... به «پژوهش مستوفایی درباره اندیشه و هنر بودلر پاریس می پردازد» و سپس مختصراً ده فصل
را یک به یک تشریح و عملاً مخاطب را از بیان رموز عرفونی و حکمی خود محروم می
کنند. (درباره مدعیات شایگان راجع به بودلر در کتاب باید مخاطبانی که با زبان و
ادبیات فرانسه آشنایی قابل قبولی دارند اظهارنظر کنند ولی برخی شطحیات عرفونیِ ایرونی
اسلامی نظیر اینکه «کلام شاعرانه با بودلر شان اونتولوژیک می یابد که خصلتی
است جهان ساز و این چنین تخیل هم که ابزار
شناسایی و کشف المحجوب است وجهی انتولوژیک پیدا می کند و برای بودلر ، تشابه یا
آنالوژی نوعی علم است» نه استدلال است نه
استنتاج . بیشتر اشراقیاتی است که در سکرات ناشی از داروهایی با عوارض جانبی و
نخواسته در کهنسالی حاصل می شود. (با فرض عدم مصرف داروهای سنتی شرقی).
شاید این گزاره چندان قابل مناقشه نباشد که هر فردی – محصور در شرایط محیطی و
بیولوژیک- بنا به عادت – یا عاداتی که تصور می کند مطلوب است- رفتار
می کند و سپس می کوشد هنجار هایی پیشینی را به عنوان نظام اخلاقی برای توجیه رفتار خود مستمسک قرار دهد .
اینکه نشریه ای مستقل از استاد مستخدم رسمی که به ضرورت قانون سالها مکلف به تولید
مقاله و کنفرانس و کتاب – مورد قبول- بوده و همواره از گزینش سربلند درآمده بخواهد
یادداشتی دروصف کسی بنویسد و او هم بنا بر عادت منقبت و مدح شبیه به مدح فی الواقع ذم بنویسد نه
در خور نشریه است نه شخص متوفی یا در حال فوت . شاید ذکر خاطره در مورد شخصی که
بنابر گفته های دوستان و بستگان انسانی شریف و خوش خلق و بخشنده بوده بسیار شایسته
تر باشد تا مداحی و ارجاع ناخوانده و بررسی نکرده به کتاب هایی که در اعتبار و
صحت مدعیات آنها بحث بسیار است.
No comments:
Post a Comment