مرگ در آند
پرو مملکتی است که هیچ کس از آن سر در نمی آورد. یوسا
اصولاً یوسا آدم غریبی است. در عین حال که به شدت آنتی کمونیست است و به شکل کامل عاطفی از هر راستی , حالا چه لیبرال چه محافظه کار و حتا خیلی از سیاستمداران فاسد در امریکای لاتین، حمایت می کند ؛ اما موضع انسانی خودش را از دست نمی دهد. «مرگ در آند» هم که انصافاً از کتاب های خوب اوست و تکنیک های جذابی برای حفظ ریتم و تعلیق در ان به کار برده ؛ همین تم آنتی چپ را به اضافه نگاه عمیق انتقادی به فرهنگی بومی سرخپوست های آند حفظ کرده. کل داستان ماجرای مرگ هایی است که در مناطق کوهستانی و سرخپوست نشین پرو اتفاق می افتد و دولت مقصر اصلی آنها را «چریک های راه درخشان پرو» می داند ، که البته هستند ؛ و یوسا برخی از آن قتل ها را که با سبعیت مطلق اتفاق می افتند را به فرهنگ اینکایی سرخپوستان آند مرتبط می داند و این تعلیق را تا انتها حفظ می کند . بی اعتنایی سرخپوست ها به مرگ ها و ناپدید شدن ها را میراث بیرحمی و سبعیت «اینکا ها ، آن فاتحان ویرانگر» می نامد و نشان می دهد اصل ماجرا از کجاست: « تقدیم قربانی به ارواح کوهستان... این کارشان از قساوت نبود... برای تضمین امنیت خودشان.........این کوه ها پر است از قبر های قدیمی. اگر آنها نبودند این همه روح توی این قسمت آند نبود.» و «فقط ارواح کوههای بلند ، قوی ترین کوه ها ، آنهایی که تمام سال برف دور برشان را گرفته ، آنهایی که قله شان ابر ها را سوراخ می کند، فقط ارواح این کوه ها توی جلد عقاب می رود ، کوه های کوچکتر فقط قرقی و باز دارند و آن تپه های کوچک هم کلاغ و از اینجور چیز ها. ارواح اینها ضعیف است. مصیبت های بزرگ کار اینها نیست. قدیم ها مردم اینقدر دل و جرات داشتند که با دادن قربانی جلوی مصیبت ها بایستند.» اگرچه بعضی جاها هم سعی می کند درکشان کند :«توماسیتو ، خنده دار است که من بفهمی نفهمی دلم برای همه این کوه نشین ها می سوزد. با وجودی که این همه دیرجوش هستند. زندگی مصیبت باری دارند، مگر نه؟ مثل خر کار می کنند و چیز بخور نمیری هم گیرشان نمی آید. بگذار اگر فرصتشان را دارند کمی خوش بگذرانند.»
در کنار اینها یوسا چریک های کمونیست و باور ها و اعمالشان را وقتی دهکده ها را اشغال می کردند فراموش نمی کند: «انقلاب میلیون ها چشم و میلیون ها گوش دارد. هیچ کس نمی تواند از چشم خلق پنهان بماند و از مجازات فرار کند.» بعد روایت می کند: «بعد نوبت محاکمه همشهری های بد بود. شوهر های بد ، زنان بد، انگل های اجتماع ، آدم های فاسد، فاحشه ها، مفعول ها....این زباله های گندیده که رژیم سرمایه داران فئودال که مورد حمایت امپریالیسم آمریکای شمالی و تجدیدنظر طلبان شوروری هستند، تشویقشان می کند تا روحیه مبارزه توده ها را به خمودگی بکشانند. این وضع هم عوض می شود . آتش تطهیر کننده انقلاب ، فردگرایی خودپرستانه بورژوازی را می سوزاند و از این پس روحیه همبستگی طبقاتی شکوفا خواهد شد.» اگرچه سعی میکند ماهیت رفتار هایشان را درک کند: «اینها مشتی بچه تازه کارند که فقط بلدند مردم را با کارد و گلوله بکشند و یا کله شان را با سنگ خرد و خمیر بکنند؛ این کار ها در مقایسه با روش های پرویی های باستان که استاد این کارها بودند بازی های بچه گانه ای است». اما ماجرایی هم هست که به گمانم خیلی تکان دهنده هست : «مثلاً همان بچه های فرانسوی. از اتوبوس کشیدنشان پایین و آن جور که رادیو گفته ، سر و صورتشان را با سنگ له و لورده کردند. فایده ی این همه قساوت چه بود؟ چرا با یک گلوله کار را تمام نکردند؟... توماس گفت: ما به قساوت عادت کرده ایم.» و جابجا وحشی گری های چریک ها را روایت میکند. گمان می کنم تصویری که یوسا از پرو و آدم هاش می سازد به شدت تیره و خوف انگیز است. پرویی که در برابر این پرسش یوسا انگار مستاصل شده است : «همچو کار وحشیانه ای وجدانت را عذاب نمی دهد؟»
1 comment:
داش علي سلام
بابا يكي يكي آپ كن تا آدم قشنگ از روي حال بشينه بخونه. نه به اينكه چند هفته نيستي نه به اينكه يكهو با دست پر پر ميياي.
دوست داريم ما
Post a Comment