February 05, 2009

به خانه باز می گردیم!
1.


و درستتر به وطن باز می گردم... سه ماه و اندی دور از خانه زیستن و دوری از نم و باران و سکونی که در جان لانه کرده، به حال زندانی یی می ماند که چند ماهی را از قهوه خانه یی که آدمهاش همه آشنایند دور باشد و باز گشته باشد و دیگر.... بگذریم... راستش نمی دانم چرا این چند روزه همه اش یاد فلوبر هستم ، شده ام یکی از آدم های رمان هاش! کدامیکی ؟.... ها؟.... راستش فلوبر خیلی تمیز کارمندان کودن شهرستانی را توصیف می کند با دغدغه های حماقت بارشان و اینکه برای بدیهی ترین چیز های ممکن نیازمندِ اذن وراهنمایی پاریسی ها هستند... غوطه ور شدن در چنین فضایی ، حداقل یکی دو سالی سرنوشتی محتوم به نظر می رسد...
2.


راستی اولین کتابی که در اولین روز ها خریدم، «منظومه ی تهران» سپانلو بود:
(( ودر ایستگاهانِ تهرانِ سابق که تکرارِ پیوسته ی نامِ آب و قنات است؛
تو گوینده ی شهرِ مادر، سپانلو
ز خط ِ کمربندی شهر تا واگن-اسبی و چاپار
به امیدِ درک کدامین گشاینده ی راه ، یا کاشف چشمه هایی؟
چه دیدند آنان که درمتروی موش ها،
در هوای ِ ابوالهول ِ پردار واسب پرنده اقامت گزیدند؟
به چشمانِ اسلافت ای شاعرِ شهر امروز هرگز نیامد.....))
3.


نکته ای هست ، راستش من جمله ای دارم که :
« تهران چندین برابرِ اصفهان + شیراز + خوزستان + گیلان+ کرمان +... و الباقی ایران جذابیت توریستی دارد یا اماکن تاریخی و پاتوق های فرهنگی و اماکن و نمایشگاهها و گالری های هنری و ده ها موزه ی حقیقتا ارزشمند دارد...» اگرچه دوست هنرمندم ، علی غرقی اصلاح می کند که دهها عامل دافعه هم دارد ، اما تهران اگر منصف باشیم ، مهمترین شهر فرهنگی و روشنفکری در جهان اسلامی ست که به شدت دارد به جامعه ی قبل انقلاب 57 شبیه میشوند....
اما غرض اینکه موزه سینمای ایران را در باغی زیبا و جذاب در تجریش ، رو به البرز ، با بنایی پر عظمت و تاریخمند، ببینید، مبهوت می شوید.... راستش حتی ممیزی بیشرمانه هم نمیتواند عظمت تاریخ هنر را بگیرد اگرچه کمی اخلال میکند.... جوائز ِ جعفر پناهی انگار نیشخند تلخی ست به اربابان دولتی ... به همان طنز آمیزی مجسمه یوز پلنگ طلایی ونیز.... نخل طلایی کن... خرس طلایی برلین... خیلی می شود آنجا به ... تسخر زد!

4.


یک چیز دیگر هم هست ، باید از دوست عزیزی تشکر کنم که در روز هایی که حوصله ام را نداشت هم تحملم کرد، راستش هیچ کس مهمان اجباری را دوست ندارد، اما رفیق من که همه کس نبود! و با مهربانی بسیار مرا پذیرفت.
سعید جان برای همه چیز ممنون...

No comments: