May 05, 2009

«دغدغه ی خود مارکس پنداری»

امروز پنجم ماه می ، صد و نود ویکمین تولد کارل مارکس ی ست که روزگاری منبع الهامی بود برای جهانی خسته از پیشوایان هزاران ساله... شاید امروزه موافقت با آراء فلسفی مارکس مسبب لبخندی باشد – که از منظر فیلسوف درست و تمام منطق خوانده امروز، سخت سست و پر مغالطه به نظر می رسد- و آرا اقتصادی مارکس- از گروندریسه تا کتاب معظم سرمایه - هم که بیشتر امروز با تمسخر اقتصاد دانان مدرن و ریاضی خوانده و انقلاب (=تحول) انفورماتیک درک کرده، مواجه می شود. دیگر حزب کمونیستی در جهان نمانده جز فاجعه کره شمالی و الباقی فقط صورتی کاریکاتور وارند و در باطن احزابی ضد کمونیست! و روزگاری ست که احزاب سوسیالیست و کارگری ، هر روز کمتر و کوچکتر می شوند و همه ی اینها باز باعث نمی شود تا مارکس را دنیا فراموش کند. ها؟ چرا؟ .... به گمانم ، نه مارکس فیلسوف و نه مارکس اقتصاد دان و نه مارکس پیامبر ِ آگاه از آینده نوع بشر، در حافظه ی جمعی بشر بماند ، گمان می کنم آنچه از مارکس بماند، مرد پر شور و احساسی ست که با همه افکار و عقاید ِ روزگار خود سر ستیز داشت و با همه – که حتی با آنارشیستها و باکونین و ساختار شکن ترین فیلسوفان- جدال داشت و هرگز محافظه کار نبود . برای منی که از اولین روزی که از مارکس خواندم که درباره اش از زبان خیلی ها خواندم وبعد آثارش را و از همه بیشتر رساله دکتریش را دوست داشتم، حالا بعد از چندین بار تغییر موضع و پارادایم فلسفی – از شیفتگی تا عناد تا بی توجهی و تا لبخند- گمان می کنم، حالا آن مردِ پر شور و پر احساسی را دوست دارم که شبها را هم بیدار می ماند و می اندیشید مبادا وقایع از خیالش پیشی گیرد......

No comments: