June 25, 2009

تکه های جنگلی (2)
مردم شهر من گاهی اوقات خیلی ناجوانمرد می شوند، تا 22 بهمن 57 ، وقتی تهران کانون بحران و التهاب بود برای هیچ کس مهم نبود که چه دارد اتفاق می افتد ، البته اقلیتی بود که واکنش نشان می داد اما خیلی زود سرکوب شده بود و به خانه ها رفته بود و «فقط» به رادیو گوش می داد .... فردای پیروزی انقلاب ، همین شهر آرام ، آرام نبود ، مردم چهره های ساواکی ها و آنها را که مردم را می زدند به یاد داشتند، خیلی از ساواکی ها تسلیم شده بودند و شرمسار بودند – مامور و معذور- و بعضی هم مخفی و فراری ... اما آن روز مردم خیلی نا جوانمرد بودند ، هر کس را به یاد داشتند ، حتی اگر تسلیم و پریشان بود ، سر می بریدند .... با همان بیرحمی .... روز 23 بهمن 57 ... روزی که جنگلی ها را سر بریدند، روزی که سر میرزا کوچکِ بزرگِ ما را بریدند ، فکر نمی کردند که سر « اخلاق » و « وجدان » مردمی را می برند که بعد ها بعد از هر تحولی فقط به انتقام و سر بریدن فکر می کند... اخلاق بعد از میرزا بد جور در گیلان مرد ...

No comments: