جمهوری فراموشی در پراگ
1. « روح پراگ» اولین کتابی بود از « ایوان کلیما» نویسنده چکی که به فارسی در آمد. قبل تر در مجله مرحوم شهروند امروز ، خشایار دیهیمی چند مقاله از همین کتاب را چاپ کرده بود، که چند وقت بعد فروغ پوریاوری آنرا چاپ کرد و خبرداد که باقی کارهاش را هم دارد ترجمه می کند با نشر آگه . در همین احوالات با یک سال و اندی تاخیر ترجمه خشیاردیهیمی هم از روح پراگ درآمد. حالا هم « در انتظار تاریکی ، در انتظار روشنایی » را آگه در آورده که روی میزم هست اما نخوانده ام.
2.حکایت کودکی و یهودی بودن کلیما خیلی جذاب است ، بر اثر یک حماقت اجداد پروتستان ، کلیما یهودی می شود و با خوش شانسی تمام عیار از مرگ در دوره نازی جان به در می برد. در آن سال های تنهایی و انزوا و تحقیر به کتاب خوانی می افتد از همه عجیب تر به هومر خوانی و بیشتر زمانش در خانه و بعددر اردوگاه با زنانی می گذرد که به گونه ای « باور نکردنی» خودشان رابا شرایط جدید و نا امید کننده زندگی وفق داده بودند. از همان روز هاست که می فهمد: « نظام های توتالیتر به مردمانشان سخت گیرند.» . رحمی در کارنیست و ممکن است نفر بعدی که می میرد تو باشی. تجربه مواجه با مرگ در کودکی را هیچ وقت نمی شود فراموش کرد.
3.پراگ روی نقشه انگار در قلب همه اروپاست. بدون فرهنگ نژادی-زبانی اکثریتی و یک جور وجود هویت «پراگی» ِ مستقل از نژاد. پراگ شهری است که غول های بزرگی در آن زندگی کرده اند و مرده اند. کافکا ، ریلکه ، هاشک ، دوورژاک ، کوندرا و واتسلا هاول و خیلی های دیگر. به زبانهای مختلفی نوشته اند. آلمانی ، مجاری ، فرانسوی ، روسی ، اسلواکی و... چکی. شهری که انگار مردمش از حرف زدن به زبانی که قاعدتاً باید زبان رسمی شان باشد گریزانند. به همین خاطر در پراگ می شد تنها ماند و هنرمند شد. پراگ بعد از فروپاشی را نمی دانم. پراگ شهر کلیسا ها و قصرهای با نمای زشت هم هست . بناهایی در درون شکوهمند و زیبا اما با نمایی بسیار حقیر. تاریخ پراگ همیشه همین بوده. کوشیده خود را کوچکتر و حقیرتر از آنچه هست نشان دهد.
4.زندگی در اردوگاه برای هر کسی تجربه نابی است. حتی اگر برای مدتی کوتاه باشد. شیوه زیست پادگانی و اردوگاهی دقیقاً یعنی اقامت اجباری در یک فضای محدود و به شدت حفاظت شده که اوایل توسط ماموران و به مرور توسط خود آدم ها ، کنترل می شود. زندگی در اردوگاه یعنی درک کردن تجربه گرسنگی وقتی غذا جیره بندی است و فقط در ساعات معینی می شود آن را دریافت کرد ، آنهم فقط در حدی که نمیری. زندگی در اردوگاه یعنی پنهان کردن احساسات برای اینکه کسی متوجه علایقت نشود تا برعلیه ات استفاده کند. زندگی دراردوگاه یعنی تجریه فریبکاری و خرد شدن عزت ، غرور و شرافت و نابود شدن حس رحم وبخشش . وقتی مجازات های سخت برای کوچکترین خطاهاست و مجازات نه فقط به فرد خطاکار که برای همه اجرا می شود تا همه احساس «مسئولیت » کنند. کلیما همه اینها را در کودکی و نوجوانی تجربه کرده و همه اینها تجربه های تمامی هستند برای اینکه آدمی سالها حرف بزند و از ارزش انسان و احترام به زندگی وزیبایی سخن بگوید. : « وقوف به این امر که ممکن است فردا به قتل برسید موجب پدید آمدن آرزومندی شدیدی برای زنده ماندن می شود.»
5.یک تکه از کتاب « خنده وفراموشی » کوندرا که کلیما در کتابش نقل می کند: « ملت ها را اول با دزدیدن خاطراتشان نابود می کنند . بعد کتاب ها ، اطلاعات و تاریخشان را نابود می کنند و آنگاه یک آدم دیگر کتاب های متفاوتی را می نویسد . اطلاعات متفاوتی را در اختیار آنها می گذارد و تاریخ متفاوتی را ابداع می کند.» این دقیقاً همه آن بلایی است که بر سر ما آورده اند . خاطراتمان را دزدیده اند. زبانمان را از بین برده اند و تاریخمان را به عنوان یک « استان» نوشته اند .
1 comment:
علی جان سلام
لینکت رو تو سایتم گذاشتم و در آینده واست یک لوگو درست می کنم و لوگو رو می ذارم تا بیشتر دیده شه.
مقاله پراگت رو هم آخر مقاله ی خودم اضافه کردم تا بقیه که مقالم رو می خونن اونو بخونن.
Post a Comment