July 27, 2009

سیمای زنی در دوردست

سیمای زنی در دوردست




«هیچ موجی مگر در دریا وجود ندارد.» کلود شابرول

1. نسل جدیدی در سینمای ایران به وجود آمده که هیچ ارتباطی به نسل پدران ندارد. نسلی که غول هایش کیارستمی و کیمیایی و مهرجویی بوده حالا جایش را به فرهادی ، حقیقی و قبادی داده است. برخلاف نسل موج ساز قبل که هرکدام از غول هاش موجی می ساختند با هر فیلمی و گروهی به دنبالشان فیلم می ساختند نسل جدید تبلور کامل فردیت هستند و خاص بودن. دقیقاً کار هایی دارند که بعد از آنها نمی شود کار های تازه ای کرد. همین کنعان و درباره الی را نگاه کنید . جذابیت ، جوانی و تمرد مدرنیستی ، این ها چیز هایی ست که سینمای نسل ما دارد و پیر های سینما هنوز در « اعتقاداتشان» غوطه ورند . ( البته کیارستمی این وسط بین پیرمرد ها استثناست)
2. فیلم علی مصفا اصلاً فیلم خوبی نیست. ملال آور ، کند ، بدون سوژه های جذاب یا گره یا هر اتفاق دراماتیک دیگر. با اطلاعاتی انتزاعی ساخته شده و کاملا معلوم است علی مصفا هیچ شناختی از خودکشی و مهندس بودن و خیلی جزئیات مربوط ِ دیگر در فیلم ندارد . یک سری مقوله های ذهنی ساخته و مثل اکثر هنرمندان آسیایی بدون مطالعه در مورد آنها و احتمالاً حداکثر دو سه مصاحبت دوستانه با افرادی که در همان حوزه اند فیلم ساخته. همایون ارشادی هم که مظهر بارز بازیگر نماست. مطلقاً بازی نمی کند . صرفاً دیالوگ می خواند. و احتمالاً سالهاست حرفه معماری رها کرده . قضیه اینجاست که هیچ رقم نمی شود باورش کرد. شاید در کل فیلم فقط آن بخشی که پدر شاعر را نشان می دهد باور پذیر است. دیالوگ پدر را که « وای عمرم تباه شد» شاید بهترین جای فیلم است، آنهم به این دلیلکه علی مصفا فرزند مظاهر مصفاست.


3.کنعان مانی حقیقی را برای چندمین بار دیدم. فوق العاده است . شاهکار است . بعد از آن هیچ حرف تازه ای نمی توان زد. هیچی . تمام.


4.دو تا انیمیشن را که در گذشته به علت تنبلی ندیده بودم دیدم : « پاندای کونگ فوکار » و « ماشین ها The Cars » . که ماشینها از شاهکار های پیکسار است. انیمیشن های پیکسار ویرانگر است. روایت زندگی یک ماشین مسابقه مغرور که در یک شهر حاشیه ای آمریکا گیر می افتد و بعد تحت تاثیر آنها متحول می شود البته با دهها گره و هزاران نکته کوچک و جزئیات فراوان. « پاندای کونگ فوکار » هم که به قدری سناریوی قوی و پیچیده ای دارد – والبته خیلی جاها آمریکایی- که زندگی ملال آور شرقی را سرشار از جذابیت می کند.

5. در حقیقت یک فرق بزرگ بین ذهن نویسندگان شرقی باغربی ها هست. ... نویسندگان شرقی و آسیایی به شدت ذهنی و بدون مطالعه می نویسند، متن شان به سختی طرح کاملی دارد و در نهایت به زحمت می توانند یک داستان را به انتها برسانند با جزئیات مغلوط و همین . ( تبعاً استثنا هم داریم ، اما استثنا اند همین وبس) اما اگر به متن ها یا کارهای نویسندگان غربی نگاه کنیم ، جدا از طرح کامل و استوار ، و داستان اصلی ، ده ها خرده داستان را با جزئیات کامل ، دقیق و باور پذیر روایت می کنند و ما فقط مبهوت می شویم . فرق اصلی در « شناخت » است و زحمتی که نمی کشیم و می کشند. نمی دانم چرا نویسندگان فارسی هیچ رقم حاضر نیستند در حوزه ای بنویسند که «همه» جزئیاتش را می شناسند، نه اینکه به همه جا سرک بکشند و دنیایی جزئیات مغلوط تحویل دهند؟ تحقیق کردن کار سختی است ولی ارزشش را دارد.

No comments: