August 14, 2009

آرامش شمالی سرزمین های زمستانی

آرامش شمالی سرزمین های زمستانی

«از هوای ساحل اقیانوس آرام خوشت می آید؟ اگر فکر می کنی در ونکوور زیاد باران می بارد دو برابرش را مجسم کن، این بالا این قدر باران می آید». آلیس مونرو




1. آلیس مونرو نویسنده ستایش شده کانادایی است که شهرت قابل توجهی در ممالک راقیه آن سوی اقیانوس دارد و اهل انتاریو ست . مجموعه داستانی از او با نام «فرار» با ترجمه مژده دقیقی در آمده است که ترجمه به نسبت خوبی دارد. مونرو نویسنده ای کاملاً کانادایی است با دغدغه های ناب کانادایی. داستان های مونرو آکنده از زنانی است که در شهر ها و روستا های کانادا زندگی می کنند و کاملاً معمولی اند و مثل همه زنان دنیا در حالیکه به هم لبخند می زنند طناب دار همدیگر را می بافند! اسم اکثرشان ژولیت یا پنه لوپ است! دغدغه کار کردن دارند که با آن زندگی شان را بهتر کنند و اغلب نمی توانند: «به ژولیت پیشنهاد شغل دائمی نداده اند» یا روایت زندگی مردانی است که مشکلات غریبی دارند در ارتباط برقرار کردن با زنانشان :
« هری می رفت توی حمام و در را قفل می کرد و فریاد می زد:
برای خلاص شدن از این شکنجه یک راه بیشتر وجودندارد» یا داستان عدم درک متقابل از هم : « رابین به دلائل اشتباه به او اعتماد کرده بود ولی اشتباه کرده بود.» و تردید که علت مشخصی داشت :
« او اصلاً به او دست نمی زد ، زن داشت ، معلوم است که زن داشت.» یا خواسته هایی انسانی که از زنان دریغ می شود : « ترجیح می داد تنها از تئاتر بیرون می رفت و دست کم مجبور نبود تا بیست و چهار ساعت با کسی حرف بزند.» و یا مسائلی فرهنگی که ما حصل جامعه باز فرهنگی کاناداست : « کسانی که از جوانی او رامی شناسند می گویند هرگز علاقه ای نداشته، می گویند او اصلاً این جوری است. بعضی از آشنایان فعلی اش فکر می کنند هم جنسگراست؛ ولی محیطی که در آن بزرگ شده به قدری بدوی و محدود بوده که نمی تواند این مسئله را بپذیرد» .
نمی دانم اما مونرو خوانی تاثیر غریبی بر مخاطب می گذارد. زیاد جذاب یا خوشخوان نیست. فرم و ساختار پیچیده ای هم ندارند اما باز فرق دارند. مونرو آدم هایی خلق می کند که با اینکه مثل ما ( منظورم مای خاورمیانه ای است) ، اما در دنیایی دیگر هستند و دقیقاً «یک جور دیگرند» که با دنیا و خواسته های خاورمیانه ای ما خیلی فرق دارند.
2. این مجموعه داستان ، چند داستان نسبتاً خوب دارد که ارزش یک بار خواندن را دارند.:
داستان « فرار » که حکایت زن جوان روستایی است که به سعی خودش و زن شاعری که به آن روستا آمده یا ساکن شده فرار می کند اما به سرعت منصرف می شود و... داستان « اتفاق » که داستان دختری است دانشجوی ادبیات یونان و روم که به جستجوی مردی متاهل می رود در ساحل اقیانوس آرام ، داستان « خطاها » که داستان تردید دختری است در باره پدرو مادرش و زنی که او را فرزند واقعی خود می پندارد و خاکستر کودکی که به باد سپرده می شود ، و داستان « فریب ها » که داستان پیچیده عشق یک زن جوان به یک مرد ساعت ساز مهاجر مونته نگرویی و تصادفاتی که یک عشق را به باد می دهند.
3. چند سال پیش (83 ) ، کتابی چاپ شده بود به نام « هفت داستان کوتاه از نویسندگان کانادایی» به ترجمه مهدی باقی و شیرین مختاریان . در این عسرت و نا شناختگی ادبیات کانادا ، حادثه فوق العاده ای بود . از نویسندگان قرن نوزدهمی تا معاصر و گزینش شده کار داشت : چارلز رابرتس ، برایان مور ، هیو گاردنر ، آلیس مونرو ، آن اِِبِر ، ایثل ویلسون و مورلی کَلَهَن. راستش همان موقع خواندم و دقیق الان یادم نیست ولی بنا به یادداشت هام ، از سه داستان از مور ، گارنر ، ویلسن خوشم آمده بود و داستان کلهن « یک شب بهاری » خیلی تحت تاثیرم قرار داده بود. در انتهای کتاب هم بیوگرافی های مناسبی و فشرده ای داشت که به خوبی نویسندگان و آثار و جوائز عمده شان را معرفی می کرد. کتابی بود که برای گام اول آشنایی ما با ادبیات کانادا ، خیلی خوب بود.

1 comment:

Anonymous said...

خب راستش نفهمیدم، مونرو بخوانیم، نخوانیم، آنقدر خوب هست که به دیگران پیشنهاد کنیم یا... تکلیف یاد داشتت معلوم نیست. بر خلاف الباقی نوشته ها...