March 23, 2010

عیش و نیستی

عیش و نیستی

 

1.     وقتی قرار باشد در تئاتر شهر کاری اجرا شود که متنش ترجمه ابوالحسن نجفی باشد و به اعتبار پنجاه ساله ای که در ترجمه فرانسه به فارسی دارد که آکنده از شاهکارهاست- و کارگردانش ایرج راد، آدم خیال می کند ، احتمالا ً کار ارزش دیدن دارد. اما بعد چنان روحت را داغان می کند که از خودت شرمسار می شوی.

2.     متن تیری مونیه که اسم اصلی اش هست صکص و نیستی و به سبب مقررات مزخرف مملکتی شده عیش و نیستی ، داستان شهرت یافتن یک نویسنده معمولی و متوسط فرانسوی است که همسری کودن و متوسط از بعد فرهنگی دارد و بعد از یک خودکشی در رودخانه سن-که بعداً می فهمیم بر اثر یک اتفاق کلیشه ای (=تعویض لباس با یک نفر دیگر) نمرده و مخفی بوده- و علاوه بر آن بر اثر روابطی که بین ناشر و همسرش پیش می آید به شدت مشهور می شود و پرفروش . بعد که بر می گردد نه تنها هیچ کس نمی شناسدش که حتا همسرش هم او را در نهایت از خانه می راند . نمایشنامه احتمالاً می خواهد هجوی باشد بر زندگی مبتذلی که بر فضای فرهنگی بعد از جنگ جهانی دوم یعنی روزگار سارتر و کامو و مرلوپونتی و دوبوآر- مستولی شده ، ولی چنین متنی با یک اجرای مبتذل تبدیل به «لودگی» و «دلقک بازی» مطلق شده است.

3.     راستش دلم می خواهد یک بار مقاله مفصلی بنویسم راجع به اینکه چگونه می شود یک متن انتقادی یا یک نمایشنامه روشنفکرانه و انتلکتوآل را در اجرا به لجن کشید. تصور کن کاری از هارولد پینتر یا آرتور میلر یا تنسی ویلیامز یا یوجین اونیل یا یونسکو یا بکت را بشود طوری اجرا و ایرانیزه کرد که تماشاگران از ته دل قهقهه بزنند و حتا یک نفر بعد از دیدن تئاتر احساس نکند که قرار بود «تفکر»  ی اتفاق بیافتد. خب عاقبت تئاتر برای همه می شود همین. به لجن کشیدن ارزش روشنفکرانه و شان انتقادی تئاتر و تقلیل آن به کارهای تلویزیونی. 

No comments: