عیش و نیستی
1. وقتی قرار باشد در تئاتر شهر کاری اجرا شود که متنش ترجمه ابوالحسن نجفی باشد – و به اعتبار پنجاه ساله ای که در ترجمه فرانسه به فارسی دارد که آکنده از شاهکارهاست- و کارگردانش ایرج راد، آدم خیال می کند ، احتمالا ً کار ارزش دیدن دارد. اما بعد چنان روحت را داغان می کند که از خودت شرمسار می شوی.
2. متن تیری مونیه که اسم اصلی اش هست صکص و نیستی و به سبب مقررات مزخرف مملکتی شده عیش و نیستی ، داستان شهرت یافتن یک نویسنده معمولی و متوسط فرانسوی است که همسری کودن و متوسط از بعد فرهنگی دارد و بعد از یک خودکشی در رودخانه سن-که بعداً می فهمیم بر اثر یک اتفاق کلیشه ای (=تعویض لباس با یک نفر دیگر) نمرده و مخفی بوده- و علاوه بر آن بر اثر روابطی که بین ناشر و همسرش پیش می آید به شدت مشهور می شود و پرفروش . بعد که بر می گردد نه تنها هیچ کس نمی شناسدش که حتا همسرش هم او را در نهایت از خانه می راند . نمایشنامه احتمالاً می خواهد هجوی باشد بر زندگی مبتذلی که بر فضای فرهنگی بعد از جنگ جهانی دوم – یعنی روزگار سارتر و کامو و مرلوپونتی و دوبوآر- مستولی شده ، ولی چنین متنی با یک اجرای مبتذل تبدیل به «لودگی» و «دلقک بازی» مطلق شده است.
3. راستش دلم می خواهد یک بار مقاله مفصلی بنویسم راجع به اینکه چگونه می شود یک متن انتقادی یا یک نمایشنامه روشنفکرانه و انتلکتوآل را در اجرا به لجن کشید. تصور کن کاری از هارولد پینتر یا آرتور میلر یا تنسی ویلیامز یا یوجین اونیل یا یونسکو یا بکت را بشود طوری اجرا و ایرانیزه کرد که تماشاگران از ته دل قهقهه بزنند و حتا یک نفر بعد از دیدن تئاتر احساس نکند که قرار بود «تفکر» ی اتفاق بیافتد. خب عاقبت تئاتر برای همه می شود همین. به لجن کشیدن ارزش روشنفکرانه و شان انتقادی تئاتر و تقلیل آن به کارهای تلویزیونی.
No comments:
Post a Comment