September 22, 2010

خوشی ها و روز های پروست

خوشی ها و روز های پروست

«نمایشنامه های شکسپیر در اتاق تمرین زیباترند تا روی صحنه» مارسل پروست

1. ده داستان و یادداشت پراکنده از پروست در عنفوان جوانی . سیاه مشق؟ ... در همین حدود و حوالی . مهدی سحابی فقید و ناشر، این کتاب را باستان شناسی در جستجوی زمان از دست رفته نامیده اند. یعنی ریشه ی بیشتر ایده های در جستجو... را می توان در همین کتاب پیدا کرد .

2. داستان های پروست خیلی «خانه» ای اند. این را بر وزن آپارتمانی بخوانید . یعنی همه چیز مبتنی است بر وقایع و اعمال ساکنان «خانه» و میهمانان و آنها که می ایند و میروند. «خانه» مرکز دنیاست. بدیهی است در چنین تِمی حضور کاراکتر های مونث زیاد می شود و روابط شخصی و عاطفی و «توجه» می شود پیرنگ اصلی . ها؟ این خوب نیست. زود ملال آور می شود. حتی برای خود پروست. می شود نوعی عذاب وجدان. عذاب وجدان از لذت های مبتذل مهمانی ها و از دست دادن زمان پر ارزش . این را پروست هم می گوید . ولی باز عمر آدم هایش را در همین محافل تباه می کند. « محیط برازنده محیطی است که عقیده هر کسی پیرو عقیده همه است ! اگر عقیده اش عکس عقیده دیگران بود چه؟ به آن می گویند محیط ادبی!» . علاوه بر این پروست راجع به خواهران فرانسوی هم زیاد تحلیل و توصیف و تفسیر دارد که زود تکراری و قرن نوزدهمی و ملال آور می شود به جز این یکی : « هوشش به نظر من به زیبایی اش لطمه میزند... از او جدا شد ، معشوقه دیگری یافت که زیبا ولی بی عقل بود.»

3. - « علاقه شما به موسیقی ، به تفکر ، به کار خیر ، به تنهایی و به روستا دیگر جایی در زندگی تان ندارد . موفقیت و خوشگذرانی همه وقتتان را می گیرد. اما آدم فقط وقتی احساس خوشبختی می کند که کاری را که با گرایش های عمیق وجودش دوست دارد انجام بدهد.»

-ویولانت پرسید : « از کجا می دانی؟ تو که تجربه اش را نداری؟»

-اوگوستن گفت: « همین که فکرش را کرده ام یعنی تجربه کرده ام. اما امیدوارم که بزودی از این زندگی عبث احساس انزجار کنید.»

1 comment:

دمادم said...

همین گشت و روزگار پروست در خانه بوده که زمان تکه تکه ی او را بازسازی کرده. زندگی نیمه اشرافی- بورژوایی را که خودش درآن زیسته بود.
سخن ا زپروست شنیدن ، هر چند سال بعد از چاپ اثرش هم باشد همواره خبر تازه ای است. باید این پشت صحنه ی اثر بزرگش را دید.
سپاس از شما به خاطرمعرفی این کتاب.