درباره پالومینو مولرو و سردسته های یوسا
1.این دوتا از ضعیف ترین کارهای یوسایند. یک جور تجربه کردن مطلق یک نویسنده . به کسی پیشنهاد نمی کنم .
2. پالومینو مولرو ، تجربه ژانر ادبیات پلیسی ست توسط ماریو بارگاس یوسا . با رعایت همه قواعد کلاسیک ژانر پلیسی. قتلی که اتفاق افتاده و داستان با شرح وضعیت مرگ آغاز می شود که وحشیانه است. قاتلینی که خود را در مصاحبه با پلیس منزه جلوه می دهند. ارتباط احتمالی عاطفی-شغلی آنها با مقتول . نقطه اوج خیلی کلاسیک (یکی از شرکا قتل مست می کند و در مستی در حال اعتراف است که درست در همان لحظه .....! ) بعدش هم خیلی آسان قابل حدس زدن است . حالا یوسا اندکی هم بار اجتماعی به قصه اضافه کرده که خلاصه اش می شود اینکه در پرو مقامات عالی رتبه کشور – خصوصاً اگر نظامی باشند- از مصونیت و امتیازات خاصی برخوردارند که مردم عادی – به خصوص اگر سرخپوست و حتی دو رگه باشند- از آنها بی بهره اند و از این نوع مباحث. پلیس شهرستان هم فقیر و بی بودجه و ناتوان است و خون مظلوم پایمال می شود ! اما قاتل در نهایت خودکشی می کند! و بار کج به منزل نمی رسد!
3. راستش تا به حال با متنی مواجه نشده ام که نویسنده اش بتواند قانعم کند یا لااقل تحت تاثیرم قرار دهد که در بیست و سه چهار سالگی آنقدر تجربه فیزیکی (منظورم نوع تجربه ای است که جسم با آن مستقیماً درگیر باشد) یا تجربه ذهنی (که تبعاً از طریق مطالعه، آموزش رسمی و یا حتی تاثیر رسانه ها) کسب کرده که اثرش ارزش توصیه کردن داشته باشد . سر دسته های یوسا هم موید این حکم است. دقیقاً کتاب یوسا یک مشکل بزرگ دارد و آن این است که درونمایه ندارد. یعنی اصلاً یوسای جوان حرفی برای گفتن ندارد.
4. زبان ِ ترجمه «سردسته ها » خوب درامده. می شود باور کرد که یوسا هم همینجور نوشته. (شاید هم ترجمه بهتر از خود نثر یوسای جوان باشد). اما زبان یوسا در «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» فاجعه است. شتابزده . آمریکایی . خیلی آمریکایی . بی هیچ ارزش زبانی از بعد ادبی. یعنی اصلاً با زبان خود یوسا در باقی کارهاش خیلی فرق دارد. این قضیه دو حالت دارد ؛ یا یوسا بد نوشته یا مترجم بد دراورده . واقعاً نمی شود فهمید.
1 comment:
به این پست تو می گن شلیک از پشت سر به برنده جایزه نوبل :-)
Post a Comment