August 07, 2009

روبر برسون

L'Argent de Robert Bresson



«برسون در کارش هراس آور است.» ژان کوکتو


«داستایفسکی را برگزیدم چون بزرگترین است . به رمان های او که در حکم زیبایی مطلق هستند کاری نداشتم. آنها خیلی پیچیده و به شدت روسی هستند.» روبر برسون



1.روبر برسون ، آدم غریب سینمای فرانسه است. پدر موج نویی ها و غول هایی مثل گدار ، رومر ، رنه ، تروفو ،دوراس و خیلی های دیگر . ایده « سینماتوگراف» متعلق به اوست . فیلم هایش همگی تفاوت مطلق اند با سنت های متعارف دراماتیک. همین فیلم پول (L'Argent) که آخرین فیلم برسون بود ، آنقدر ساختارشکنی ذهنی دارد که بعضی جاها را خیلی سخت می شود «تحمل» کرد. برسون فیلمش را بر اساس «اسکناس تقلبی » تولستوی ساخته. داستان تراژیکی مبتنی بر« اتفاق» . اینکه چند اتفاق بی ربط در زندگی چند آدم بدون ارتباط ، آنها را به هم مربوط می کند و منجر به ویرانی ، سقوط و قتل می شود. به نظرم فیلم عمیقاً پرسشی اخلاقی مطرح می کند که چقدر می توان در برابر گناه مقاومت کرد ؟ ... حال گناه می تواند تقلب ، دزدی ، دروغ و یا قتل باشد . بینش تجریدی برسون از واقعیت و انسان و باوری پاسکالی به «بی گناهی ذاتی انسان» جابجا در فیلم تکرار می شود که آدم ها گناه می کنند در حالیکه نمی خواستند ، ان گونه بشود و بعداز گناه ، گناهکاران پرخاشگر می شوند.

2.فیلم دیالوگ های تکان دهنده زیاد دارد مثل وقتی که ایون پیرزن را می کشد و خیلی سرد فریاد می کشد : پول کجاست؟ یا این دیالوگها:
ایون: چرا به شما سیلی زد؟... شما جز برده آنها نیستید.
پیرزن: ..... (دارد رخت می شوید)
ایون: تعجب میکنم. چرا خودتان رزا غرق نمیکنید؟
پیرزن: ..... (دارد رخت می شوید)
ایون: مگر منتظر معجزه اید؟
پیرزن: من منتظر هیچ چیز نیستم. (همچنان رخت می شوید)

3.فکر می کنم تلاش برسون برای دست یابی به سینما توگراف و درکی متفاوت از سینما با شکستن همه بنیانها و ریشه های سینما در تئاتر و ادبیات از یک سو و از سوی دیگر حذف موسیقی و تاکید بر نور و سرعت حوادث و داستان منجر به نتیجه مثبتی نمی شود. به قول تروفو در فیلم های برسون فیلم از ادبیات به گونه ای کامل جدا می شود و اثری از نمایش ادبی باقی نمی ماند و تبدیل به فیلمی سینماتوگرافیک می شود. در دفاع از سنت تئاتری و حق آزادانه خیالبافی مخاطب در سینما ، فکر می کنم فیلم های برسون یا دقیقتر سینماتوگراف برسونی ، به سبب اینکه دراماتیک نیست – و اگرچه این امر کاملاً آگاهانه است- اصلن خوب نیست.

4.باد هرجا که بخواهد می وزد. کتاب بابک احمدی ، در باره اندیشه ها و فیلم های برسون است. واقعاً کتاب خوبی است که احمدی نوشته و به نکته های ظریفی از فیلم های برسون ارجاع می دهد که بیشتر اوقات ، حداقل در بار اول از سوی مخاطب دیده نمی شود .

صفحه 48 کتاب ، در تکه ای بابک احمدی نوشته :
« در هر دو زنانی به آستانه مرگ رسیده اند و مردانی که آنها رادوست دارند خواهان بازگشت انها به زندگی هستند..... اما نمی دانیم که آیا اینس در « خانم های جنگل بولونی» در این جهان باقی می ماند یا نه . خود اینس می گوید : خواهم ماند........... » ها؟ این شما رابه یاد چه می اندازد؟ ... به یاد کنعان مانی حقیقی می افتم و سکانس شاهکار مشابهی که حقیقی با ترانه علیدوستی ساخته و آخرش ترانه می گوید، می مانم. نمی دانم مانی حقیقی ، فیلم برسون را دیده بود یا نه. ولی فکر می کنم فقط یک اتفاق باعث می شود که نبوغ در جاهای مختلف دنیا و در زمان های متفاوت ، مشابه هم ظهور کند.

1 comment:

Anonymous said...

نکته جالب در نوشته هایت این است که حتی اگر شتایزده هم نوشته شده باشند آنقدر در نوشتن شان سلیقه به خرج رفته که آدم را با خودشان همراه می کنند( از ان عبارات کلی و کیلویی بود می دانم اما منظور چیز دیگری است) یعنی سلیقه ات به آدم تحمیل نه ولی تزریق میشود. چه من برسون را بشناسم یا نه فرقی نمیکند چون یادداشت به قدر کافی برای ستایش برسون قانع کننده است. و یک چیز دیگر اینکه خیلی بی خجالت می نویسی که خیلی هم رشک بر انگیز است...