October 27, 2009

تردید در حکایت هملت

تردید در حکایت هملت...





1. این که جماعت فارسی زبان راجع به شکسپیر چگونه می اندیشد و چه تصوری از شکسپیر دارد یکی از بهترین سوژه هایی است که می شود ازش یک کتاب خوب در آورد. حقیقت ماجرا این جاست که اگر کارهای هفت هشت سال اخیر را به حساب نیاوریم ، با اینکه از اواخر قاجار به این طرف بیشتر نمایشنامه های شکسپیر به فارسی ، مکرراً ترجمه شده اند ، جز چند یادداشت کوتاه ، آنهم از قدما ، هیچ چیز در مورد خود شکسپیر وجود ندارد. در این چند سال اخیر هم جز کتاب راز شکسپیر– با ترجمه ای افتضاح- و چند پایان نامه دانشجویی و چند مقاله مهجور در نشریات تئاتری کشور – آنهم بیشتر از اساتید ورشکسته ادبیات انگلیسی!- چیزی به این انبان تهی افزوده نشده. اما به سبب آشنایی حدود صد ساله با نمایشنامه های شکسپیر ، جماعت فارسی زبان دچار تصورات غریبی در مورد اوست ...

خیلی از همین جماعت فکر می کنند ، شکسپیر بازیگر تئاتری بوده که با حوصله و فرصت معین می نشسته و نمایشنامه هایش را منطبق با وقایع جهان می نگاشته و همه اصول دراماتیک ارسطویی را رعایت می کرده و دهها باور «ایده آلیستی»دیگر. در حالیکه امروز به سبب پژوهش های مکرر محققان – که متون ارجینال آنها به راحتی در دسترس است- می دانیم که شکسپیر در دوره ای می زیسته ، که بعد از سالها ممنوعیت تئاتر در بریتانیا، تئاتر ، اجازه تنفس یافته و به سبب فقدان متون دراماتیک انگلیسی ، و شکسپیر با ترجمه متون ایتالیایی یا متون زبان های ژرمانی تئاتر اجرا می کرده و برخلاف باور خیلی ها ، عمده ایده های شکسپیر – نه از ذهن خلاق او – که از متونی می آمده که داستان شان را قبلاً خیلی ها روایت کرده بودند و دست بر قضا همین شکسپیر خودمان ، یکی از نقش های آن را روی صحنه بازی می کرده. اما به مرور متن را تحریف می کرده و همان داستان را کم کم تغییر می داده و با روایت خودش تحویل مردم میداده و در نهایت متن شکسپیر است که به جا مانده است . طبعاً قصد ندارم این کار شکسپیر را تخطئه کنم که به نظرم شکسپیر قطعاً هنرمند نابغه ای بوده که توانسته به این خوبی داستان های دیگران را با چنان تغییراتی به بشریت غالب کند که صدها سال آدم ها به چنان باورمندی به روایت او برسند که هیچ حکایت دیگری را قبول نکنند...

2. در یاداشت قبلی نوشتم تردید ، اقتباس یا برداشت از هملت نیست. تردید ، «واکنشی»است به هملت. به روح حکایت هملتی که شکسپیر روایت کرده. امروز می دانیم که عمده حکایت هملت هرگز به چنین «عوامل دراماتیکی» آراسته نبوده است. اگر کمی با تاریخ اروپا و مسیحیت هم ، آشنا باشیم و همین ده – بیست کتابی که به فارسی هست را – لااقل در مورد مسیحیت- تورق کرده باشیم ، واقعاً از خودمان نمی پرسیم ، مسئله اصلی داستان یعنی «انتقام» در کجای باور های قرن دهم دانمارک مسیحی هست ؟ یا این قضیه روح پدر که اوج ابتکار دراماتیک شکسپیر است؟ اصلاً در کدام دوره تاریخی در اروپا ، دانمارک آنقدر کشور امن امانی بوده که شاهی خوشنام را بکشند و برادرش که علناً همه می دانند قاتل اوست به جایش بنشیند و ملکه اش را به زنی بگیرد ، بعد باقی دوک نشینان همسایه و ممالک قدرتمند تر و پهناور تر در سکوت بنشینند و کسی به این امارت خرد و حقیر حمله نکند تا کل قضیه را پاک نکند و مملکت حقیر و نا توان و خراج پردازی چون دانمارک را به خاک خود ملحق نکند؟.... واقعاً در کدام دوره تاریخی در جغرافیای فرهنگی اروپا می شد همچنین اتفاقی بیافتد؟ نمی دانم چرا این جماعت فارسی زبان فکر می کند ، هر چه که شکسپیر نوشته تصویر «واقعیت » همان زمان و همان دوره تاریخی ! و الباقی مسائل است. آیا واقعاً در اروپای مسیحی آن زمان می شد ، کل آن قضایا هملت اتفاق بیافتد و چنین وقایعی باعث تسخیر مملکت نشود. تازه کلیسا و اسقف ها هم صم و بکم بنشینند و .... بهتر است خودمان را گول نزنیم . تخیلات و نبوغ شکسپیر را با حقیقت مملکت پادشاهی دانمارک در آن دوره تاریخی ! قاطی نکنیم.

3. من فکر می کنم ، واروژ کریم مسیحی می خواسته هملت را به «زبان خودش» روایت کند. شاید قرار نبوده که واروژ مسیحی داستان هملت را در جامعه ایرانی بازسازی کند. او می خواسته هملتی را تصویر کند که آدم هایش را می شود با اندکی تخیل در همان زعفرانیه خودمان پیدا کرد . در ساختمان شرکتی در مرکز شهر هم دید و در یکی از سینما های خرابه لاله زار هم پیدا کرد. مگر هملت شکسپیر ، دور ترین آدم به خاندان و آداب سلطنتی نبود؟ ... خب کریم مسیحی ، هملتش را از دل طبقه متوسط در آورده . یا رابطه عاشقانه پارادکسیکالی که با افلیا دارد را با این همه محدودیتی که سینمای ما دارد در دویدن های آشفته ای ساخته. یا پولونیوس را که به پیشکاری بدل کرده . یا هوراشیو شکسپیر را چقدر خوب فهمیده و از آن دوستی هنرمند و تیزهوش و ارمنی بیرون کشیده. دوستی که علیرغم غیر خودی بودگی فرهنگی ، نزدیک ترین و دلنشین ترین کاراکتر ها به هملت ست و خیلی نکات دیگر را که می شود به همین سیاق ردیف کرد .

4. ای کاش هملت را بخوانیم و بعد تردید را بینیم . کریم مسیحی خوب روح شکسپیر را گرفته است و حکایت خود را برایمان روایت کرده است. او را چون به جای «ترجمه» ، «خلق »کرده است تخطئه نکنیم.

1 comment:

مجید said...

علی همسر من یک تعبیر جالبی از تردید ارائه کرد و آن اینکه همانطور که در فیلم سینمایی قدیمی و کهنه بازسازی می‌شود و قرار است کاملا جدید شود و تغییر کند مسیحی هم قصد دارد تا هملت را چنین بروز نماید