November 10, 2009

مهدی سحابی یک حقیقت همیشه زنده است

«مهدی سحابی یک حقیقت همیشه زنده است»




وای...... وای .......... وای ......... مهدی سحابی رفت.... خبر که در بالای صفحه روزنامه فرهیختگان می بینم ، شوکه می شوم.... کسی که پاریس رویایی را به ما شناساند ، کسی که با کلمه هاش دنیایی را برایمان تصویر کرد تا عاشق پاریس شویم ، در پاریس در گذشت ... مهدی سحابی مترجم ، نقاش و مجسمه ساز و البته نویسنده جدی جدی درگذشت... درست در قلب پاریس و حالا ما اینجا نشسته ایم با اندوهی ژرف.... کتابخانه های خیلی از ما با ترجمه های شاهکار مهدی سحابی زینت یافته ، از شاهکار مارسل پروست « در جستجوی زمان از دست رفته » - که عزیز ترین کتاب کتابخانه ام است- تا کتاب دیگر پروست که امسال به نمایشگاه کتاب رساند : «خوشی ها و روزها» ، -و چقدر ناراحتم که هنوز نخوانده ام شان- ، از شاهکار های فلوبری اش : «مادام بووآری» و «تربیت احساسات»...... از شاهکار فوق العاده استاندال که چقدر به روزگار امروز این مملکت می آید : «سرخ و سیاه»......... از شاهکار های سلین ، که اگر مهدی سحابی نبود هیچگاه درست نمی شناختیمش با آن زبان گزنده و رادیکال : «مرگ قسطی» و «دسته دلقک ها» ....... و کتاب هجو آلود ایتالو کالوینو: «بارون درخت نشین» و «مون بزرگ» ِ آلن فورنیه ... و رمان خودش : «پیچک باغ کاغذی». چقدر عظیم است که این همه شاهکار را یک نفر بتواند در فقط یک زندگی ترجمه کرده باشد .... حقیقت قضیه این است که خیلی از همین کتاب ها را وقتی می خواستیم بخریم حتا به نام نویسنده فکر نمی کردیم.... همین که نام مهدی سحابی بود کفایت می کرد.... اصلن مگر مهدی سحابی جز شاهکار هم ترجمه می کند.....
مجسمه های چوبیِ پرندگانِ امسالِ مهدی سحابی اصلن یادتان هست؟.... امسال هر گالری می رفتی می شد مگر نباشد ... و من راستش بین این همه شاهکاری که مهدی سحابی برای ما به یادگار گذاشته من هنوز به آن نقاشی آکنده از نبوغی فکر می کنم که طنز غریب مهدی سحابی را تصویر کرده بود – در نمایشگاه گالری ده به نام گوش ونگوگ- و گوشه ای از تابلو که نوشته بود : «این مهدی سحابی اعدام باید گردد».......................

No comments: