November 20, 2009

گفتگو با سایه

گفتگو با سایه



1. خسرو سینایی ، «گفتگو با سایه» را در سال 84 ساخته اما حالا بعد از چهار سال ، آنهم بدون تبلیغات از طریق شبکه توزیع خانگی ارائه شده. فیلم سوژه جذابی دارد. یک گروه سه نفره ، متشکل از یک محقق حرفه ای ، یک روزنامه نگار و منتقد فیلم و یک استاد ادبیات دانشگاه ، می خواهند بفهمند که چرا صادق هدایت در پاریس خودکشی کرد. – حالا به نوشته های م. فرزانه و دکتر صنعتی و کاتوزیان کار نداریم- . اما از اینجا به بعد ، کار در عمل تبدیل به یک فیلم تلویزیونی می شود که صداگذاری خیلی مزخرف و آزار دهنده ای دارد و بدتر از آنهم تصویر برداری فیلم است که بیشترش کلوزآپ است و نریشن هایی با صدای فرخ نعمتی روی عکس های هدایت و کارت پستال های او. فیلم دقیقاً بی هویت است. شده عین فیلم تختی افخمی. انگار کارگردان جوان تازه کاری ساخته باشدش. حالا انتخاب بازیگر هم که فاجعه است. مهدی احمدی انقدر بد بازی می کند که اصلاً باور نمی کنی این کسی که دارد «دیالوگ می خواند» مهدی احمدی باشد. اصلاً بازی یی در کار نیست. حالا وقتی ستاره فیلم آنقدر فاجعه است ، حساب کنید ما بقی چقدر افتضاح ، دیالوگ های حفظ کرده را «می خوانند». فرشید ابراهیمیان هم با آن قیافه کریه و صدای بد و دیالوگ خوانی زوری، مخاطب را پاک از سینایی نا امید می کند. حالا بین همه این سیاهی ها اما یک نقطه قوت اساسی هم داشت که انصافاً – حداقل برای هدایت دوستان- ارزشمند است. فیلم با تطبیق فیلم های یی که هدایت در پاریس دیده بود مثل مطب دکتر کالیگاری و چند فیلم دیگر با داستان ها و کاراکتر های هدایت ، شباهت های غریبی از آنها در آورده بود که به کل مجموعه می ارزید.(مثل شباهت پیرمرد خنزر پنزری با دراکولا یا خیلی از کنش ها مثل قتل و یا گاری یی که تابوت ها را حمل می کرد در حیات پشتی و....)



2. راستش نمی دانم چرا این جماعت آسیایی را جان به جان بکنی دست از سر «ماوراء الطبیعه» بر نمی دارد. اینکه سه تا آدم درست و حسابی بروند پیش فالگیر ، آنهم برای احضار روح هدایت ، بعد هم هدایت از طریق زبان یک بچه به حرف بیاید که نمی دانم چی و چی و چی و در نهایت هم عدد 24 و بعد در آخر داستان بفهمیم این اعداد معنا دار بوده اند و ماه های دوستی هدایت با ترز ، دوست دختر فرانسوی اش بوده است ، بعد برای «سایه» تشخص قائل بشویم – با یک قرائت قرون وسطایی – و انتظار داشته باشیم مخاطب این روزگار همچین توهماتی را باور کند که مثلاً خواسته ایم یک کار شبه سورئالیستی در بیاوریم ، من واقعاً نمی دانم یعنی چه. بعد عین فیلم های پنجاه سال قبل باد بزند پنجره را باز کند بعد روح بیاید تو اتاق بعد بازیگر از روح سوال کند بعد مهره شطرنج بیافتد! بعد همه جا هدایت را ببیند که دارد او را می پاید و ده ها مورد از همچین اراجیفی که از ذهن کارگردان بیرون آمده دیگر در قرن بیست و یکم خلاقیت نیست . اینها اختلالات روانی و اسکیزوفرنیایی است که ناشی از باقی ماندن ذهن کارگردان در همان دهه پنجاه و شصت میلادی است.

No comments: