January 27, 2010

و خدا گفت!

و خدا گفت!

 

یکم: امسال از جشنواره خیلی زود به خانه بازگشتم. همان امور اداری مخّل،  ممانعت غریبی برای الباقی زندگانی من ایجاد کرده است. صبح ها به مشغولیّت و دوندگی گذشت و عصر ها دور از تئاتر شهر. و فقط بر حسب اتفاق بود که یک روز عصر توانستم یک اجرای یونانی در سنگلج را ببینم و خیلی زود تر از همان وقت که فکر می کردم به خانه بازگردم.

دوم: این قضایای سیاسی گمان می کنم بدجور بر تئاتر هم تاثیر گذاشته. یک جور بی میلی مضاعف به این جشن دولت ساخته (حالا می دانیم که هیچ کس جز دولت حاضر نیست جشنواره تئاتر برگزار کند آنهم با این تفاصیل) از طرف مخاطبان همیشگی تئاتر که قطعاً مخالف شعار «تئاتر برای همه» هستند از یک سو  و از سوی دیگر تحریم گسترده جماعت فعال تئاتری و مضاف بر اینها از بین رفتن پرستیژ بین المللی ، باعث شده لا اقل جماعت خلاق و ساختار شکن تئاتری دنیا تمایلی به حضور در مهمترین جشنواره تئاتر ایران نبینند و خلاص.

سوم: وقتی شما به سالن تئاتری می روید که تئاتری یونانی ببینید و اسم کارگردانش هم یک اسم ناب یونانی «اورا سیدیرو پولوس» باشد، احتمالاً انتظار دارید در سالن غرق در واژه های نامانوس یونانی شوید و به یاد آریستوفان و سوفکلس و اشیل و .... روح یونانی تئاتر را حیّ و حاضر نظاره کنید. اما وقتی کار با «دکلمه فارسی گزاره های معنوی ِ یک جوان ریش و مو بلند ایرانی» آغاز شود که احتمالاً مشابه اش را مکرراً در برنامه های مربوط به جوانان صدا و سیما می بینید؛  شوکه خواهید شد. بعد وقتی بازیگر یونانی به مدت بیست دقیقه با حداقل اکت روی صحنه (با دکوپاژی که یاد آور فقیر ترین و البته کلیشه ای ترین تئاتر های دانشگاه های شهرستان های دور افتاده مملکت است! ) به زبان انگلیسی فصیح آموزشگاه های زبان های خارجی! (با تلفظ دقیق معیار و ادای شمرده واژه ها تا حرف آخر هر واژه ) مونولوگ می گوید ، که احتمالاً به نظر کارگردان شاعرانه است و بعد زنی به صحنه می آید و ده دقیقه همین برنامه را تکرار می کند و بعد دو نفر با هم وارد دیالوگی ملال آور می شوند و تا پایان نمایش همین قصه با حداقل تصاویر ممکن ادامه دارد و دیالوگ ها مشتی ایده های کل گرایانه و جهان شناسانه !   است و در کنارش تصاویر بی ربطی از پخش جوهر در آب در عمق صحنه پخش می شود به همراه موسیقی و آواز ضبط شده ،  آخرش هم چند جمله فارسی با لهجه ای مضحک  و بعد همان جوان ریش و مو دار... آنوقت بالکل از همه چیز نومید می شوید.... ولی راستش تا به حال نشده من تئاتری در سنگلج ببینم و ارزش دیدن داشته باشد... خب جشنواره تئاتر امسال برای من تمام شد...

  

1 comment:

Anonymous said...

سلام
داش علی همه چیزمون باید به هم بیاد دیگه مگه نه؟