February 15, 2010

آنتی کرایست

آنتی کرایست

 

یا چرا «لارس فون تریه» هموطن «کیرکه گارد» نابغه است؟

 

پرولوگ: «بعضی حشرات در همان لحظه که جفت خود را بارور می کنند می میرند» . لارس فون تریه مطلقاً نابغه است. این غول نامتعارف دانمارکی که همه حیات ومماتش دراین سالها در آفرینش و خلقت محض گذشته است؛ تمام ناشدنی است. در همه آن روزگاری که بسیاری از هنرمندان-علی الخصوص دراین مملکت-  در امواج سیاسی غرقه بودند و مانیفست های حیض و نفاس سیاسی می نوشتند و ماهیت «دشمن» را افشا می کردند ، فون تریه کسی بود که «مانیفست دگما» را نوشت تا همه بنیان های زیبایی شناسی از دوران کلاسیک تا هنر مدرن همین روزگار معاصر را ویران کند و «امر دیگر» را زیبا بنمایاند.

 

اندوه: «بامدادان بود ، ابراهیم پگاه برخاست، سارا، عروس کهنسالی اش را در آغوش گرفت و .... بوسید.» فون تریه استاد خلق تصاویر بدیع و زیباست. یک ایماژ ساز تمام عیار که زاویه دوربین ، پرسپکتیو و حرکات ِ صحنه اش ، همگی امضا فون تریه دارد. پرولوگ فیلم که اسلوموشِنی سیاه وسفید با بک گراند موسیقی شبه کلیسایی است و مرگ کودکی را نشان می دهد ، درست همان لحظه که مرد و زن در حال عشقبازی اند ، و برفی که باریدنش همخوان همه اینهاست ، هارمونی زیبایی را می سازند که نتیجه اش فراموش کردن اندوه و تلخی مرگ کودکی است در هجوم این تصاویر زیبا.

 

درد (حکمرانی کائوس): « من میتوانم خود را قهرمان تصور کنم اما ابراهیم هرگز.» مرگ کودکی و جنونی که بر زن مستولی می شود؛ مرد و زن را به «جنگل عدن» می کشاند. انجیلی ترین ترجمه مفهوم ایدن.  جایی که یک پله مانده به راس «هرم ِترس و لرز» زن قرار گرفته است. و زن از بهشت ازلی که روزگاری ماوی آدم و حوا بود در هراس است. از پلی که از آن باید بگذرد و با چشمان بسته از من می گذرد و چمن ها و درختان. آهویی با کودکی مرده که هنوز تمام زائیده نشده مهمترین تصویر استعاری است که فون تریه خلق کرده است. عدن منفور ، با دریدن جوجه ای توسط عقابی آغاز می شود.

 

یاس(ژینوساید): «آیا به راستی چنین است که همه آن روحیه مفلوک بورژوازی که در زندگی می بینم (و نه با سخنم که با عملم درباره اش داوری می کنم ) همان چیزی نیست که جلوه می کند؟»... زن بعد از شبی و خوابی که چندان طولانی نیست ؛ بیدار می شود و شادمان می گوید که «من ، خوب شده ام» و از هیچ چیز جنگل نمی ترسم. مرد باور نمی کند. گزارشی از کالبد شکافی کودک را می بیند که بر آزار زن اشاره دارد. و مرد حیران است. بعد از این خشن ترین سکانس های فیلم اتفاق می افتد و گمان می کنم لازم نبود همه سبعیت و خشونتی که تصویر شد را نشان داد. این چند سکانس واقعاً سخت اند. آسیب زدنی که واقعاً وحشتناک است. استعاره ای که جنسیت را نابود می کند و استعاره چرخ سنگی بر پای ِ مرد. آن سکانس غار و روبه رو شدن مرد با کلاغ در غار و جنگ شان ، کنایه انجیلی نابی است.

 

آهو، روباه ، کلاغ: «ای کاش ساکت مانده بود»... گریختن مرد و جستجوی زن. در نهایت زن مرد را می یابد در حالیکه رنج می کشد. احساسات کاملاً متضاد با هم اتفاق می افتند و توامان بر کنش ها اثر می گذارند. شکنجه واقعاً اتفاق می افتد .  ستیزی برای زنده ماندن خود و سلب حیات از دیگری . چرا او مرده است و ما هنوز زنده ایم. تو باید بمیری مرد. اما این مرد است که زن را با دستانش خفه می کند و در آتشی از درختان می سوزاند و به قول میرچا الیاده زندگی در سطح اساطیر جریان می یابد و «سه سائل» نظاره می کنند : «آهو ، روباه ، کلاغ»


اپی لوگ: «تفاوت قهرمان تراژدی و ابراهیم به روشنی آشکار است؛ اولی کماکان در حوزه اخلاق می ماند.» لارس فون تریه گفته بود با این فیلم ، بهترین فیلمش را ساخته. یعنی حتا بهتر از سه گانه اروپا و رقصنده در تاریکی و داگویل. تکنیک های خلاقانه در فیلم بسیار پر بسامدند. همه با امضاء فون تریه.  دیالوگ ها هم به همان اندازه ارجینال اند وقتی مرد با آرامشی بی نظیر به زنی که کودکش بر اثر غفلت آنها مرده است می گوید: «مرگ ، امری طبیعی است» و کاراکتر ها. انتخاب ویلیام دافوی مسیح باز مصلوب برای مرد ضد مسیح ، انتخاب پر معنایی است و صحنه آخر که موجی است از مردم که از کوه بالا می روند و دافو با شمایلی مسیح گونه و پس از سفر دشواری بر آنها ایستاده و نظاره می کند ، انگار که بخواهد موعظه مسیح بر فراز کوهستان را تکرار کند ، اما آدم ها از مسیح.... نه دافو  می گذرند و تصویر مبهم می شود ....

 

 

پی نوشت : همه نقل قول ها از کتاب «ترس و لرز» کیرکه گارد ، ترجمه دکتر رشیدیان آمده است.

No comments: