هفت دقیقه تا پائیز
1. عمده ی سینمای ایران – تئاتر را نگفتم چون هنوز به این گسترده گی دچار نشده - سوژه یی ندارد مگر روابط شخصی و کاملاً خصوصی زنان و مردان، آنهم طبقه متوسط و البته بیشتر طبقات فرودست که مشکلات جدی عاطفی و مالی دارند. حالا ممکن است اعتراض شود که مگر هنر های دراماتیک باقی دنیا سوژه های دیگری دارند که همه همین هست و آنرا در ژانر های مختلف عرضه می کنند ، ملت هم اقبال دارند و مگر چند نفر حوصله سینما تِک و موج ِ نو و فرانسوی ها و سوژه های انتلکتوئلی... را دارند؛ که خب ... من جوابی ندارم. اما راستش اگر زندگی ایرانی همین هاست که تصویر می شود و در همه ژانر ها – مگر چند کارگردان خاص - همه نقاط عطفش به عروسی و عزا و گاه مهمانی ختم می شود ؛ واقعاً زندگی لجن و مزخرفی است که ارزش کار دراماتیک را ندارد.
2. هدیه تهرانی جداً یک استعاره است. نماد زن متفاوت در زندگی ایرانی . حتی وقتی که از سالهای دهه هفتاد سال هاست که گذشته و لااقل در حافظه سینمایی این زمان آنقدر هست که بشود گفت خیلی..... هدیه تهرانی نماد ایستاده گی زنانه است در برابر «سیطره ی جنس» ِ مذکر. زنانگی نابی که تصویر دراماتیزه شده اش – حتی در درام های بد- بیش از هر احساس دیگری ، حس «حُرمت» را بر می انگیزد. احساسی که همیشه فاصله فیزیکی و احترام اجتماعی را طلب می کند . و البته این چیزی است که در همان زندگی لجن و مزخرف ایرانی پیدا نمی شود.
3. نمی دانم چرا اینقدر در سینما و تئاتر فارسی ، تاکید می شود وقتی آدم ها در گیر مشکل و گره لا ینحلی هستند باید از خود رفتار های هیستریک نشان دهند ، آنهم با غلیظ ترین وجه ممکن . یعنی واقعاً کارگردان یا سناریو نویس همچنین آدم هایی را دیده اند؟ و به این گسترگی بوده اند ؟ ... یا فقط توجیه دراماتیک دارند به قصد تاثیر گذاری ؟ که قطعاً نیست و ندارد. اصلاً حیرت می کنم از این قضیه . متاسفانه این فعل در بین بچه های تئاتر گسترده تر هست . اصلاً خیال می کنم بچه های ما فکر می کنند هر کس روی سن –یا در برابر دوربین- رفتار هیستریک تری داشت بازیگرتر است . که نیست و قطعاً نیست که اگر این گونه بود الان به جای مکتب استانیسلاوسکی ، مکتب سیلوستر استالونه داشتیم.
پی نوشت : این یادداشت ارتباط مستقیمی به فیلم « هفت دقیقه تا پائیز» علیرضا امینی ندارد که احساسات تبعی و حتی بی ربط ناشی از فیلم است.
No comments:
Post a Comment