کالیگولا
«چه کسی به تو می گوید من خوشبخت نیستم؟» کالیگولا
1. آدم ها به دو گروه تقسیم می شوند : آنها که با آلبر کامو ارتباط برقرار می کنند و انها که نمی کنند. راه دیگری نیست. برای بعضی ها حرف های کامو تجربه هاشان را مُتِجَسِّد می کند . بعضی ها هم اصلا تجربه های ذهنی شان هیچ ارتباطی به کامو پیدا نمی کند.
2. اینکه نمی شود یک داستان رومی را در سالن های فقیر تئاتری ایران اجرا کرد اصلاً نیاز به توضیح ندارد. همین قضیه باعث ابتکارمی شود. حالا که لباس و دکور رومی نداریم ، می شود با لباس های معاصر و دکور معاصر – خیلی نزدیک- داستان را روایت کرد. انصافاً ایده کارگردانانه ی قوی یی است ، روایت زوال زندگی یکی از سفاک ترین حاکمان روم در فضای آشپزخانه مدرن . استعاره ی خرد کردن و پوست کندن و پختن. حالا می شود بازیگری مکانیکی و انتخاب بازیگر خیلی جاها نامتناسب و ریتم کند و نور پردازی ناهماهنگ کار را به خاطر همین ابتکار ندید.
3. متن کامو علاوه بر ارزش اخلاقی و اجتماعی آن ، به شدت سیاسی است. لا اقل وقتی کالیگولا در تهران اجرا شود ، قطعاً سیاسی است. وقتی کالیگولا به همه تجاوز می کند ، از همه می دزدد ، هر که را می خواهد می کشد و فریاد می کشد : حکومت کردن یعنی دزدیدن ، و حتی به وفاداران ِ منتقدش رحم نمی کند و آنها را هم می کشد و شادمانه خانه ها و زندگی ها را ویران می کند ، خیلی سخت است متن را صرفاً اخلاقی ببینی.
4. بهتر نبود نقش کاسونیا را نگار جواهریان بازی می کرد و کالیگولا را سیامک صفری ؟ ... اصلاً چرا فقط می شود سیامک صفری را در نقش دیکتاتور ها سفاک در سالن های تئاتر تهران باور کرد؟ چرا من هیچ کس دیگر را باور نمی کنم؟
1 comment:
این همه پست که یکدفعه نیامدند. اما خیلی ارام آمدند انگار که هیچ کس خبر دار نشد
Post a Comment